خدا ذاتا شریک ندارد(توحید ذاتی)
لااله الّا الله
یكى
از اقسام توحید، توحید ذاتى است توحید ذاتى بدین معناست كه ذات خداوند
یكتاست و شریكى ندارد. از بیانات حضرت امیر (ع) می توان بلندترین معانی
توحید را مشاهده کرد؛ «نظیر و شبیهى براى خدا نیست تا همسانش باشد.» (نهج
البلاغه، خطبه 181) در جایى دیگر مىفرماید: «یگانهاى است كه همچون دیگر چیزها نیست» (التوحید، ص 83) همچنین مىفرماید: «بر وجود خویش به نیروى خلقتش گواه است و بر ازلیتخویش به حدوث آفریدگانش گواه است و بر همسان ناپذیرىاش به همسانى آفریدگان» (نهج البلاغه، خطبه 152) و یا در قرآن آمده است که «ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» (یوسف/ 39) «آیا خدایان متفرق بىحقیقت بهترند یا خداى یكتاى قاهر».
از
این بیانات به خوبی توحید ذاتى بدست می آید. اولین شناختى كه هر كس از
ذات حق دارد، غنا و بىنیازى اوست، یعنى ذاتى است كه در هیچ جهتى به هیچ
موجودى نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنى» است، همه چیز به او نیازمند
است و از او مدد مىگیرد و او از همه غنى است. یا ایها الناس انتم الفقراء الىالله و الله هو الغنى» (فاطر/15)
بنیان
و اساس توحید ذاتی را این مطلب شکل می دهد که میان خدا و دیگر موجودات
تمایز و تباین ذاتى وجود دارد. منظور از تباین ذاتى خدا و خلق آن است كه
بارى تعالى در ذات و تمامى صفات و شئون، حقیقتا از آفریدگان خود متمایز
بوده است و هیچ گونه سنخیت و مشاركتى میان خالق و مخلوق نیست. این موضوع از
مسلمات و قطعیات كتاب و سنت در باب خداشناسى است.
حضرت امیر (ع) در این باره می فرمایند:
«دلیل
خدا، نشانههاى آشكار او است و وجودش، بودن او است و معرفتش یگانه دانستن
او است و توحید، متمایز ساختنش از آفریدگان او است و حكم تمایز، جدایى وصفى
است نه دورى مكانى. خدا پروردگار آفریننده است نه پرورش یافته و آفریده .
هر آنچه به تصور در آید، به خلاف او است .» (الاحتجاج، ج 1، ص 299)
نیز
مىفرماید: «ستایش خداى را است كه به آفریدگانش بر خویش دلالت مىكند ...
از آفریدگان جدا است، ولى نه آن كه از آنها به مسافتى دور باشد . . .
جدایىاش از چیزها با غلبه و قدرت است و جدایى چیزها از او با خضوع و
بازگشتبه سوى او است .» (نهج البلاغه، خطبه 152)
این
حدیث به خوبی بیان می کند که خداوند متعال با تمامى مخلوقات جدایى و بینونت
دارد و این محتوای توحید ذاتی است. خداوند سبحان شبیه ندارد و به هیچ
صورتى - حتى وهمى - همسان نیست:
«ستایش خداى را است كه وهمها را از این
كه جز بر وجود او دست یابند، ناتوان ساخته است و خردها را از تصور ذاتش -
كه بىشبیه است - باز داشته است . در ذات او تفاوتى نیست و با عدد، هر چند
كامل باشد، به شمارش و تجزیه درنمىآید . از چیزها جدا است ولى نه آن كه
دور باشد.» (التوحید، ص 73، حدیث 27)
یگانگی ذات خداوند متعال دو
معنا دارد: نخست اینکه در هستی خود بینیاز از علت است و همه موجودات خواه
مادی باشند یا مجرد از ماده، خواه جوهر باشند یا عرض، جاندار باشند یا بی
جان ـ ممكن الوجود ـ نیازمند و معلول اویند و دوم اینکه، ذات خداوند مركب
از اجزاء نیست، و هیچ گونه كثرت و تعدد در ذات الهی راه ندارد چراکه ترکیب
ناشی از محدودیت وجود است، و چون وجود خداوند نامتناهی و نامحدود است،
هیچگونه تركیبی ذات او راه ندارد:
«ستایش خداى واحد احد صمد یگانه
را است كه از چیزى وجود نیافته است و آفریدگانش را از چیزى نیافریده است.
به وسیله قدرتش از چیزها جدا است و چیزها از او جدایند. چیزها را هنگام
آفرینش محدود ساخت تا ناهمسانىشان با خویش و ناهمسانى خویش را با آنها
آشكار كند .» (همان، ص 41، حدیث 3)
صدرالمتالهین
شیرازی می گوید: «این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانى به صراط مستقیم
راه نمود كه وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یك حقیقت است و . . . در دار
حقیقت موجودى جز خداوند نیست . آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر
مىآید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلى صفات او است كه در حقیقت، آن هم
عین ذات او است; چنانكه در لسان عرفابر این حقیقت تصریح شده است
در
جایى دیگر مىفرماید: ستایش خداى را است كه از چیزى وجود نیافته است و
موجودات را از چیزى نیافریده است . . . در صفات، از آنچه آفریده است جدا
است» (التوحید، ص 69، حدیث 26)
از
امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدند: «پروردگارت را با چه شناختى؟» فرمود: «با
آن چه خود فرموده است» پرسیدند: «خداوند چگونه خود را معرفى كرده است؟»
فرمود: «لا تشبهه صورة و لا یحس بالحواس و لا یقاس
بالناس، قریب فى بعده، بعید فى قربه، فوق كل شیى و لا یقال: شیى فوقه، امام
كل شیى و لا یقال: له امام، داخل فى الاشیاء لا شیى فى شیى داخل، و خارج
من الاشیاء، لا شیى من شیى خارج، سبحان من هو هكذا و لا هكذا غیره و لكل
شیى مبتدء .» (التوحید، ص 285، حدیث 2)
و یا در جای دیگر می فرمایند: «قریب من الاشیاء غیر ملامس، بعید منها غیر مباین، متكلم لا برویة مرید لا بهمة، صانع لا بجارحة .» (نهج البلاغة، خطبه 179)
این
تعبیرها و تمامى روایاتى كه بدین مضمون نقل شدهاند، بر وجود دو حقیقت -
كه یكى قائم به خود و دیگرى نیازمند و قائم به غیر است. در حقیقت، او به
اشیا از خود آنها نیز نزدیكتر است: قریب من الاشیاء، ولى در همان حال، غیر
از آنها است: غیر ملامس. از اشیا دور است، اما نه بهگونه بعد مكانى كه
خداوند در جایى و اشیا در جایى دیگر باشند . مباینت به معناى جدایى مكانى
نیست، بلكه بینونتحقیقى و ذاتى است.
اما نکته ظریف و بسیار مهم این
است که همانطور که از محتوای احادیث نیز بر می آمد تاکید بر جدایی (نه به
معنای حسّی) خداوند و بندگان همراه با نوعی پیوند و اتصال (نه به معنای
حسّی) است. برای رسیدن به معنای درستی از توحید باید هر دوی این معانی را
مدّنظر قرار داد به گونه ای که تاکید بر هر یک از این دو بدون دیگری می
تواند مانع این شود که توحید به معنای دقیق به ذهن متبادر شود. فلاسفه
اسلامی بر هر دوی این معانی تکیه دارند. برای نمونه صدرالمتالهین شیرازی می
گوید:
«این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانى به صراط مستقیم راه
نمود كه وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یك حقیقت است و . . . در دار
حقیقت موجودى جز خداوند نیست . آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر
مىآید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلى صفات او است كه در حقیقت، آن هم عین
ذات او است; چنانكه در لسان عرفا بر این حقیقت تصریح شده است.» (الاسفار
الاربعة، ج 2، ص 292)
:: بازدید از این مطلب : 503
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1